من لعنتی
همیشه تعجب می کردم که چرا در جاده زندگی پا به پام نمیای حتی وقتی خیلی آهسته می رفتم حالا می فهمم ریگی که تو کفشت بود تورا آزار میداد
یادته یه روز بهم گفتی: چه کسی می خواد ما با هم نباشیم؟آدرس بده جنازه تحویل بگیر
حالا خودت بگو چی شده که امروز به جای جنازه کارت عروسیتون رو بهم میدی؟
به شانه ام زدی تا تنهایی ام را تکانده باشی به چه دل خوش کردی؟ تکاندن برف از شانه آدم برفی...!
او زندگی خود را دارد من زندگی خودم را... او بدون من زندگی می کند...من بدون او چه کنم؟
نیاز عاشقان معشوق را بر ناز میدارد تو سر تا پا وفا بودی ترا من بی وفا كردم....
تو را من بی وفا كردم؟؟؟
شبی مجنون به لیلی گفت که ای محبوب بی همتا تو را عاشق شود پیدا ولی مجنون نخواهد شد!
گفته بودی كه بهت نگم "رفیق" گفته بودی بعضی كلمه ها حرمت دارن ...راست می گفتی رفیق...!
من...تو...او...........میشه ما؟ صدای یه گاو...بیچاره ما آدمها
من تمنا کردم که تو با من باشی و تو گفتی هرگز پاسخی سخت و درشت
و مرا غصه این هرگز کشت
میگن آدم برای عشقش باید از همه دنیا بگذره
اما وقتی تمام دنیای من تویی چطور می تونم ازت بگذرم؟
وقتی کار از کار گذشته باشه دیگه چه فایده توی فالت بیاد
یوسف گمگشته باز آید به کنعان....
گفتی دوستت دارم به اندازه قطره های بارانی که روی سرم میریزه
منم دوستت دارم گلم بی توجه به چتری که روی سرت گرفتی
وقتی قرار شود من بیقرار تو باشم و تو تنها قرار زندگیم باشی
از هرچه قرارغیر تو باشد خواهم گذشت
قهوه رو دوست دارم مثل ما آدمهاست میشه شیرینش کرد اما ذاتش تلخه
پرنده ای آزاد بودم به بهانه دانه ای در دام شدم تا کسی نداند که من عاشق صیادم....
وقتی خاطره های آدم زیاد میشه دیوار اتاق پرازعکس میشه
ولی همیشه دلت واسه کسی تنگ میشه که نمی تونی عکسشو بزنی به دیوار
هرگز حصرتی در هیچ کجای دنیا این چنین یکجا جمع نمی شود که در این سه کلمه کوتاه:
او دوستم ندارد
انقدر مرا از من گرفتی که دیگه نمی تونم بگم من خودم هستم
آنقدر آرزوهایم را به گور بردم که دیگه جایی برای جسدم نیست
آدما در دو حالت همدیگه رو ترک می کنن
اول اینکه احساس کنن کسی دوستشون نداره دوم اینکه بدونن یکی خیلی دوسشون داره
وقتی عشقت تنهات گذاشت نگران خودت نباش که بی اون چه کنی؟
شرمنده دلت باش که به انتخاب تو اعتماد کرد
میگن عشق امانت با ارزشی ست که هر کس آن را در قلبش نگه می دارد
پس برای همین است که اگر بخواهی عشقت را از کسی پس بگیری باید قلبش را بشکنی؟
�حکایت من و تو حکایت تشنه ای است که ظرف آبی گوارا را به او نشان می دهند
بعد می گویند: فراموشش کن.......هنوز هم تشنه ام
�توی این دنیا دوتا نابینا می شناسم:
اولی تو که هیچ وقت دوست داشتنم رو ندیدی دومی خودم که هیچ کس رو جز تو ندیدم
یکشنبه 20 خرداد 1391 - 11:05:15 PM